تا اوایل دهه 60 میلادی توسعه فرایندی اقتصادی و تکنولوژیک به شمار می رفت که در افزایش سرانه محصول نا خالص ملی و به صورت ایجاد فرصت های شغلی و دیگر امکانات اقتصادی ضروری برای توزیع گسترده تر منافع اقتصادی و اجتماعی تبلور یافت .
اما در اواخر دهه به تدریج اشکار شد که هر چند رشد شرط ضروری توسعه است نباید ان را توسعه تلقی کرد زیرا توسعه نمی تواند مواردی مثل تولید برای معاش , جنبه های غیر اقتصادی شکوفایی فردی و اجتماعی و رفاه و ملاحظات مربوط به توزیع درامد را در برگیرد . افزایش محصول ناخالص ملی اگر چه میتواند بر نارسایی های درونی پیشرفت اقتصادی سرپوش بگذارد نابرابری را نیز تشدید میکند زیرا چنین پیشرفتی فقط گروه کوچکی را در برمیگیرد . بنابراین تحلیل گران اقتصادی به این نتیجه رسیدند که توسعه را نباید به رشد که خود بر اساس الگوی انباشتگی سرمایه به سرمایه گذاری رشد تفسیر میشود محدود کرد .